تاريخ تقويم در ايران و كشورهاي اسلامي ـ گاهشماري در ايران
در سال 461 ميلادي و به هنگام اجراي كبيسه مضاعف، پنج روز پاياني سال در گاهشماري عرفي، در پايان اسفند، با پنج روز پاياني شهريور در گاهشماري وهيژكي برابر بود (عبداللهي، 1366 ش، ص 358ـ 359، جدول 7). در اين سال به منظور ابداع گاهشماري خراجي ساساني، پنج روز مذكور از پايان اسفند به پايان آبان عرفي منتقل شد تا دو اندرگاه در گاهشماري وهيژكي و عرفي مصادف شوند (عبداللهي، 1366 ش، ص 225). اين همان موضعي است كه كثيرالدين فرغاني (ص 4) و كوشياربنلبان (گ 8 پ) براي اندرگاه برشمردهاند. عباراتي كه كوشيار (همانجا) درباره موضع اندرگاه آورده است، از جمله ذكر ورود خورشيد به حمل در آذر، حاوي اطلاعات بسيار مهمي در مورد گاهشماريهاي دوران ساساني است كه از يكسو، رواج همزمان گاهشماريهاي وهيژكي و عرفي را در اين دوره تأييد ميكند و از سوي ديگر، بيانكننده تغيير موضع اندرگاه است و درعين حال به آخرين اجراي كبيسه در دوره ساساني اشاره دارد. با مرگ يزدگرد سوم، آخرين پادشاه ساساني، در 651 ميلادي و انقراض پادشاهي ساساني، ديگر كبيسهاي در اين گاهشماري اعمال نگرديد.
با توجه به جدولهاي مقايسهاي درباره تفاوت دو گاهشماري وهيژكي و عرفي (نک: عبداللهي، 1366 ش، ص 358ـ 359، جدول 7)، صحت نوشتههاي كوشياربن لبان تأييد ميشود، چرا كه در 462 ميلادي، نخستين سال پس از اجراي كبيسه مضاعف، اول فروردين در گاهشماري وهيژكي (كه موضع نجومي خورشيد تقريباً مطابق اوايل برج حمل است) با اول آذر در گاهشماري عرفي برابر است. درباره گاهشماريهاي متعدد زمان ساسانيان تحقيقات مهمي صورت گرفته است، از جمله نيبرگ (ص 6ـ 56) مهمترين متون زردشتي را كه حاوي اطلاعاتي درباره گاهشماري زردشتياند، معرفي و به آلماني ترجمه كرده ودوبلوا (1996، ص 41ـ42) منابع اسلامي را در اين زمينه برشمرده است (براي آگاهي بيشتر درباره گاهشماري ساساني نک: عبداللهي، 1366 ش، ص 175ـ245؛ براي بررسي سكههاي ساساني نک: گوبل، ص 5 ـ20).
بر اساس منابع كهن متعلق به زبانهاي ايراني ميانه شرقي و نيز نوشتههاي ابوريحان بيروني، از چند نمونه گاهشماريهاي اقوام ايراني كه در شرق ايران كنوني، ماوراءالنهر، خوارزم و حوزه امپراتوري كوشان زندگي ميكردند، اطلاعاتي در دست است؛ از جمله گاهشماريهاي سغدي و خوارزمي كه ابوريحان بيروني (1923، ص 45ـ 48) به بعضي از اركان آنها نظير نام ماهها و نام روزهاي ماه اشاره كرده است. از گاهشماري بلخي نيز اسناد تاريخدار متعددي باقي مانده است. از مجموعه اين اسناد، كه به خط تخاري نوشته شدهاند، اسناد تاريخداري متعلق به فاصله زماني 110 تا 549 هستند كه بر اساس يك مبدأ ثابت، احتمالاً برابر 342 تا 788 ميلادي (سيمز ـ ويليامز و دوبلوا، ص 149)، تاريخگذاري شدهاند (سيمز ـ ويليامز، ج 1، ص 14ـ19، خلاصهاي از اين اسناد تاريخدار را ذكر كرده و از ص 32 تا 145 ترجمه آنها را به انگليسي به همراه آوانويسي تخاري آنها آورده است). اين مبدأ احتمالاً آغاز پادشاهي يكي از پادشاهان كوشاني بوده است. در اين گاهشماري نيز براي ماههاي سال و روزهاي ماه نامهايي وجود دارد و به دليل باقي ماندن بيش از دوازده نام براي ماههاي سال، احتمالاً هر ماه بيش از يك نام داشته است (سيمز ـويليامز و دوبلوا، ص 152).
گاهشماري بلخي به سبب دارا بودن چند ويژگي، از جمله استفاده از يك مبدأ ثابت در دورهاي نسبتاً طولاني و نيز تداوم استفاده از آن تا اوايل قرن دوم هجري، در ميان گاهشماريهاي ايراني از اهميت بسياري برخوردار است (براي آگاهي بيشتر درباره گاهشماري بلخي نک: سيمز ـ ويليامز و دوبلوا، ص 149ـ164؛ براي مهمترين منابع درباره گاهشماريهاي اقوام شرق ايران نک: همان، ص 164ـ165).